فروردین 93 هم رو به پایانه...
سال نود و سه شروع شد و یک ماهش رو به پایان عید بدی نبود کم و بیش خوش گذشت .... البته مانیا یه کم لجباز شده و بیشترین چیزی که اذیتم میکنه حرص خوردناشه الکی حرص میخوره خودزنی میکنه یا باباشو میزنه کلا خیلی عصبی شده مامان هم هی به من طعنه میزنه که بخاطر زمان بارداریته که خیلی حرص خوردی خوب من مگه دیوونه بودم الکی حرص بخورم خوب... یک ماه دیگه هم فصل کاری ما بچه های داراییه... امسال یک ماه زودتر برگزار میشه ، بجای تیرماه خردادماه داریم و باز فشار کار .... فعلا هم به خواست مامان از گذاشتن مانیا به مهد پشیمون شدم مامان میگه فعلا نگه میدارم بچه رو میزاری مهد بی تربیت و مریض میشه نمیدونم یه دلم میگه بزارمش مهد که هم مامان اذیت نشه ...